نقل است که حاجی کمری بود
از روز تولد حشری بود
تا دختر همسایه که میدید
در خانه به حال دمری بود
مشغول عبادت به دو تخمش
در بستر خود تا سحری بود
با ضد ولایتِ فقیهان
مانند یکی جانوری بود
هر چند اگر حافظ قرآن
در وقت اذان پی پری بود
گویند احادیث و روایات
در خانه که تختش فنری بود
در حال جماع هر شب جمعه
با وسوسه با کره خری بود
مفعول شده به حوزه در قم
فاعل به طریق پدری بود
فرزند فلان امام جمعه
از طایقه های خطری بود
پایین تنه اسلام عزیزش
از شیعه اثنی عشری بود
عمامه به سر به روی منبر
چشمش به لب گل پسری بود
در خلوت شب شراب میخورد
دلداده هر سیم و زری بود
نسناس و دغلباز و قرمساق
یک آدمک با هنری بود
با خمس و زکات و پول مفتش
سرگرم به کار زرگری بود
از آب کره گرفته عمری
تخم جن و بس شور و شری بود
در کشف امامزاده در خواب
از سال هزار قمری بود
هر چند دو زن به خانه اش داشت
باز هم پی دُّر و گهری بود
هر روز به فکر صیغه ای نو
یا جنده ی تازه و تری بود
ابلیس به مثل هر چه آخوند
گهگاه پس گاو نری بود
حیوان عجیبی شکل انسان
در کارگه کوزه گری بود
روزی که تلف شد سر قبرش
این جمله به رنگ شکری بود
حیوان دو پایی که به عمرش
از هر چه شرافت که بری بود
« مهدی یعقوبی »