ای فغان امت ما گشته سراسر حشری
دم به دم کوچه و پس کوچه پی حور و پری
دین و ایمان خلایق همه شد یکسره سکس
ترسِ از روز جزا هیچ ندارد ثمری
بفروشد تن خود را زن همسایه منتا دهد نان به لب کودک خود مختصری
اینهمه مرجع تقلید و سخن های ظریف !؟
نمی ارزد که دگر کوی و کران گوز خری
یک طرف کاخ شیاطین برسد تا به فلکیک طرف خانه ندارد بگذارد که سری
دختر کوچک من را که بخواهد ببرد
با دعا بر لب و قرآن به بغل شیخ نری
چاکرم مخلصتم جاکشی و پابوسی
شده مرسوم به هر کوی و گذر حیله گری
شاعران محضر گرگی همه عرعر بکنند
بفروشند شرف را به دو مثقال زری
نیمی از فاحشه ها گفته که شوهر دارند
رهبرا بی خبری یا زدی خود را به کری
کو کجا رفت کجا مهر و محبت به کجا
پر شد هر سینه سراسر همه از کینه وری
دین سراسر شده سرپوش جنایت همه سو
عاشقان را بنگر بر سر دار هر گذری
از جهنم شده بدتر وطن اسلامی
فقر و بدبختی و ظلم و ستم و دربدری
آن که تا فرق سرش یکسره توی لجن است
میدهد بر سر منبر که دروس بشری
دیدی آخر که چه آمد به جهان بر سر ما
همه توفانی از آتش شده است هر جگری
تا بکی خفته ای ای میهن در زنجیرم
بزن آخر به بن و ریشه شیخان تبری
مهدی یعقوبی