سواحل دریا در بابلسر روز عید فطر امسال
بدحجابان مملکت را ای خدا پر کرده اند
نانمان را بر دهان مانند آجر کرده اند
آن یکی گوید مسلمان نیستم ایرانیم
پیرو آیین مستی مذهب انسانیم
کس به مسجد پا نهد گویند او امل شده است
یا که مانند امام جمعه هامان خل شده است
بی حجابی میکند بیداد ای داد و فغان
رفته است اسلام مان بر باد از ایرانیان
زن نمی گردد دگر یک برده جنسی نگا
بی اجازه می رود از خانه بیرون ای خدا
تف کند هر کس که آخوندی ببیند ناگهان
مرده خوارش بنگرد در کوچه ها پیر و جوان
مهر پیشانی من اینجا همه یعنی که ننگ
میخورد فردا خیابان ناگهان تیر تفنگ
جای گریه در عزاداری همه شادی کنند
روز روشن در خاک میهن رقص آزادی کنند
کس به پشمش هم نمیگیرد که حرف شیخکان
ای امان و صد فغان بر باد شد اسلام مان
امر بر معروف کردم گفتمش مرد سوسول
مشت زد بر پوزه ام گفتا که گم مرد فضول
کس نمی ترسد به فردای قیامت ای خدا
گویدم در کوجه هر کس گور بابای شما
خود به چشم خویش دیدم در خیابان ناگهان
بر سر سگ می نهاد عمامه یک زن نغمه خوان
اینهمه شلاقها بر پشت شان کاری نکرد
تا ببینم روی شان گردد که رنگم زرد زرد
توی تنبانم قسم بر جنتی خالی کنم
با شراب هر نیمه شب از غصه ها حالی کنم
وقت آن شد تا فلنگم را ببندم الفرار
روز و شب در خواب بینم رفته ام بالای دار
گوئیا آخر زمان شد مانده ام یک لا قبا
داده اند ایرانیان در عاقبت ما را بگا