Tuesday, August 7, 2012

آخوند



میزد به سر و سینه به ماتم
آخوند زنا زاده به هر دم
میخواند علی اصغر من رفت 
بر منبر مسجدی محرم
از شیعه اثنی حشری بود
با پشم به گونه های درهم
من خسته کنار مسجد اما
با خنده میان آنهمه غم
از حالت من به هم بر آشفت
کوبید به سینه مشت محکم
گفتا که بزن به روی و بر سر
مانند همه زیاد یا کم
فریاد بکش امام ما رفت 
من هم به اشاره :  که جهنم 

سه صیغه به خانه های خود داشت
در بابل و بابلسر و در بم
از خمس و زکات زنده عالم
با مفتخوری همیشه همدم
حرفش همه آیه های قرآن
از نوح نبی و خضر و آدم
اسلام عزیز او شکم بود
یا زیر شکم بقول مریم
میزد به رگش کباب بره
با مرغ و پلو کنار شلغم
گند بدنش به هر کران پخش
مانند مراجع معظم
پا تا به سرش شپش به جولان
از روز تولدش به عالم 
میگفت فغان فلان عرب مرد
در زیر هوای شرجی و گرم
من خنده کنان به حال رفتن
او گفت بمان جناب خاتم

گفتم که اگر امام تو مُرد
 ای مردک جاکش به جهنم



مهدی یعقوبی