Saturday, July 30, 2011

من زنی میخواهم آرام و صبور



من زنی می خواهم آرام و صبور
از نوک پا تا به پستانش بلور
جفت پایم را بشوید هر غروب
با لبان غنچه گونش با سرور
هر چه گویم او بگوید چشم چشم
برده ای باشد به نزدم بی شعور


من زنی میخواهم از جنس بلور
لاغر اندام و ظریف و موی بور
لنگ هایش در هوا در رختخواب
پیش از آن آیم کنارش لخت و عور
با زن دوم شود یار و ندیم
مهربان و سر به زیر و جمع و جور
با زن سوم بخندد در خفا
با دو چشمان سیاهش بی غرور
شب که شلاقش زنم دیوانه وار
گویدم حق با تو باشد ای فکور

روز شنبه قورمه سبزی با پلو
بر سر سفره نهد با شوق و شور
گر فراموشش شود با مشت خود
می زنم محکم دهانش من جسور
زن به دنیا آمده کلفت شود
جان کند حتی اگر با ضرب و زور
اشکهایش خدعه و رنگ و ریاست
رخ بگردان از رخش اندر حضور
ماه اول گنج و بعدش رنج رنج
شّر او را بر کن ای مرد غیور
یا بیندازش به پیش پای گرگ
یا بکُش او را به جایی سوت و کور
عقل زن کم بود از روز ازل
مثل تیپا خورده سنگی در عبور
همچو حیوان کار از او باید کشید
در غل و زنجیرهایی بس قطور

وای اگر در زایمانش وای وای
گر نباشد کودکم جنس ذکور
چنگ خود در گیسوانش می کنم
خشمگین اندازمش توی تنور
دم بجنباند اگر من بی درنگ
زنده زنده می کنم او را به گور
***
من زنی میخواهم همچون یک بلور
برده ای در خانه ی مردی غیور